سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

زندگي توقع نيست

به نام خدا.... والا مدتيه كه اينترنت داخل منزل نداريم من بيشتر از طريق كافينت آپديت ميكنم...وتمام ريزه كاري هارو مينويسم تا چيزي از قلم جانمونه ويا نكنه خاطرات دخترم فراموش بشه...انگار وظيفه شده برام...وظيفه اي كه سارا توشكممم بود بهش بايد پايبن ميشدم وتاآخر پاي نوشتن خاطاتش حداقل تازماني كه خودش توانايي نوشتن داشته باشه وايستام... ولي مدتيه با اينكه به وبلاگهاي زياي سرميزنم وهمش نظر ميدم متوجه شدم آمار بازديد وبلاگمون خوبه  ولي چرا دوستان كم لطفي ميكنن ونظر نميدن....شايد توقع من زياده شايد مطالب جذاب نيست...   به هرحال از اين به بعد تصميم دارم فقط وفقط براي سارا بنويسم ونظرات دوستاني كه به ماسرميزن...
13 آذر 1392

گزارشگر کوچولوی من

به نام خدا امروز قراره یک گزارش زیبا ازطرف دخترم توی وبش بنویسم..که گزارشگری هم کارخودش بود...وماشالله ازاولش خوب همکاری کردی نفسم.. شروع گزارش نام گزارشگر: سارا سپهرم محل گزارشگری: داخل خونه وحیلط خونه وداخل کوچه از شهرستان:ایرانشهر   سلام دوستای خوبم من سارا کوچولو هستم...امروز با مامانی تصمیم گرفتیم خودم کل کارهای روزم گزارش کنم...خلاصه خبر بهتون بگم که اول وقتی از خواب بیدارشدم طبق معمول مامان بزرگ فاطمه بهم عدسی داد تا بخورم وجون بگیرم آخه هفتهای چهاربار این کار میکنه ومنم عاشق عدسی هستم بهبقیه هم توصیه میکنم... بعد از حودن عدسی من عادت دارم حدود ساع نه صبخ بر...
9 آذر 1392

دخترم سارا

ب ه نام خدا باید بگم این روزها چون توخونه اینترنت نداریم ووقتی میام دانشگاه به محض کوچکترین وقتی که گیر بیارم سریع میام کافی نت روبه رو دانشگاه وتو کابین3 میشینم وسریع عکس هات آپلود میکنم ومینیویسم...آخه حیف اومد در مدتی طولانی که وبت درست وحسابی آپ نشد وهمش تقصیر مسولیین مخابرات شهرمون بود که همش وعده میدادن تاشنبه خوب میشه اینترنتتون وصدتا شنبه گذشت بازهم هیچ ...منم که دیدم سارا گلی من داره بزرگتر وشیرینتر میشه چرا نیاید خاطراتش به روز کنم تا یادم نرفته وتصمیم گرفتم تا اینترنت خوب بشه بیام هروز یا یک روز درمیان از کافی نت استفاده کنم... اول از مریضیت بگم چون من ومامانی فاطمه استوار ومحکم ایستادیم وتمام وکمال ازت مراقبت ویژ...
2 آذر 1392
1